امیرمنصور رحیمیان | شهرآرانیوز - هرچه پیشتر آمده ایم، تاریخ داناتر شده است. هیچ چیز از زیر نگاهش نمیتواند فرار کند؛ به خصوص تاریخ معاصر به دلیل اینکه افراد خاصی آن را نمینگارند، مستندتر است و اعتبار بیشتری دارد. آدمها به اتفاقات از مناظر مختلف خیره میشوند و از آنها چندین شرح دارند. ولی در برخی اتفاقات، تمام شرحها با اختلافی جزئی در روزها و ساعتها یکسان است. آنهایی که روزگار مینویسند، نتوانسته اند از چیزی که اتفاق افتاده است، قدم فراتر بگذارند و افسانه سرایی کنند. نتوانسته اند آدمی را بزرگ یا کوچک کنند و اتفاقاتی را که افتاده است، تحریف کنند؛ به خصوص اگر زیاد هم از زمان وقوع یک اتفاق یا تولد و وفات یک شخصیت، نگذشته باشد.
برای همین است که درباره آدمها و اتفاقات معاصر و بزرگ نمیشود اغراق و افسانه سرایی کرد. باید درست و مطمئن حرف زد، حتی اگر با تفکر عموم مردم درمورد شخصیتهای دیگر منافات داشته باشد. یکی از این آدمها و اتفاقات، مربوط به هنرمند نقاشی میشود که از استاد سرشناس خودش پیش افتاد و حتی در برخی زمینه ها، اسم بزرگ استادش زیر نور استعداد او کم رنگ شده است. صحبت از «علی محمد حیدریان» است؛ کسی که نامش به اندازه استادش «کمال الملک» برای عموم شناخته شده نیست.
استاد حیدریان در سال ۱۲۷۵ خورشیدی در شهر اصفهان، چشم به دنیا باز کرد. پدرش حیدرعلی خان، جواهرساز بود و در کودکی علی محمد، از دنیا رفت. ولی رگههایی از هنر را در پسر به ارث گذاشت. او تحت تکفل برادرش قرار گرفت و زندگی را با شیوهای جدید ادامه داد. سالها گذشت و بعد از پایان تحصیلات اولیه خود در مدرسه اعیانی خرد و آلیانس تهران، به مدرسه هنری «صنایع مستظرفه» رفت. این مدرسه را چندسالی بود کمال الملک تاسیس کرده بود و به پرورش نسلهای بعدی نقاشان و هنرمندان مشغول بود. علی محمد خیلی زودتر از آنچه استادش فکر میکرد، ذوق و قریحه از خودش بروز داد.
او به قدری به کار با رنگ و روغن و شناخت فرمها و ترکیب بندی، مشتاق بود که خیلی زود سرآمد همه شاگردان کمال الملک شد. علی محمد به قدری به استاد نزدیک شده و کارش بالا گرفته بود که هنوز درسش به کمال تمام نشده بود، پیشنهاد درس دادن در کلاسهای رنگ و روغن به شاگردان جدید را از کمال الملک دریافت کرد. این پیشنهاد تا زمانی که مدرسه برپا بود، کش آمد و با تغییر نام و تعطیلی صنایع مستظرفه تمام شد. ولی زندگی علی محمد حیدریان را وارد جریان تازهای کرد. او که در تدریس اصول طراحی هم بسیار تبحر داشت، این بار برای کسب تجربه و دیدن شکل هنر در کشورهای دیگر و آشنایی با مکاتب نوظهور نقاشی، سفری نسبتا طولانی را به فرنگ ترتیب داد.
او در این سفرها به فرانسه و بلژیک رفت و با نقاشی از منظر دیگری برخورد کرد. مواجهه او با سبکهای نوین و مکاتب غریب نقاشی، بدون شک یکی از اتفاقات تاریخ ساز تاریخ هنر ایران است. او که در تمام این سال هارئالیسم را به شیوه استادش کمال الملک با حرکت ریز قلم مو آموخته بود، با نقشهای امپرسیونیستی نقاشان نوگرای فرنگی رودررو شد. این تحول بعد از بازگشتش از مسافرت به خوبی نمود دارد؛ چون پس از بازگشت، به دنبال آموختن هرچه خودش تجربه کرده بود به جوانان ایرانی برآمد. وی به همراه ابوالحسنصدیقی، حسن علی وزیری و محسن وزیری مقدم، مدرسهای را تاسیس کرد که بعدها به دانشکده هنرهای زیبا معروف شد.
تأثیری که او بر هنر مدرن ایران گذاشت، برای هیچ کس پوشیده نیست. نسلی از نقاشان که بعدها جریان نوگرایی در هنر ایران را رقم زدند، حاصل آن تلاش هاست. بسیاری از استادان مدرنیست ایران همانند جلیل ضیاپور، مهدی ویشکایی، محمود جوادی پور، جواد حمیدی، پرویز کلانتری، ناصرعصار، منیر فرمان فرماییان، مرتضی ممیز، غلامحسین نامی، محمدابراهیم جعفری و دیگران از شاگردان علی محمد حیدریان بودند. او تا زمانی که میتوانست، به آموزش و تربیت نسل بعد از خودش همت گمارد و نقشهای بی بدیلی زد. حیدریان به تدریج از سبک استادش فاصله گرفت و با تلفیق رئالیسم و امپرسونیسم در نقاشی از کمال الملک پیش افتاد.